وقتی نام استیو جابز را میشنوید یاد چه چیز میافتید؟ نابغه؟ پیشگام عصر دیجیتال؟ یا پدر کامپیوترهای خانگی؟ لیسا، اولین فرزند او یاد یک «پدر بد» میافتد.
لیسا برنان-جابز اخیرا کتابی به نام Small Fry نوشته که به قول نیویورکتایمز «خواننده را وامیدارد تا با این مسأله کلنجار برود که جابز نه صرفاً یک سنگدل، بلکه یکجور هیولا بوده است.»
لیسا بعد از مرگ استیو جابز، بارها با جوانانی روبهرو میشد که پدرش را مثل یک ابرانسان میپرستیدند و او را «پدر» خودشان میدانستند. برای او، این حرفها تناقضی غمانگیز با تجربۀ خودش داشت. لیسا در منطقه پالو آلتو با مادر مجرد فقیری، کریسان برنان زندگی میکرد که دوست دبیرستانی جابز بود. تا هفت سالگی، ۱۳ بار خانه این مادر و دختر به دلیل فقر و نداری عوض شد. زندگی کولیوار آنها چنان بینظم بود که حتی «انجمن دوستداران حیوانات» درخواستشان برای نگهداری یک بچهگربه را نپذیرفت! اما در در همان حوالی، پدرش با شهرت و ثروتی روزافزون، نمیخواست سرپرستی او را برعهده بگیرد.
بعد از چندسال استیو میپذیرد او را به خانه بیاورد. لیسا بسیار خوشحال میشود. بهعنوان یک کودک، خودش را شاهزادهای مبدل تصور میکرد که سرانجام، مشروعیت به او عطا میشود و در کنار مادرخواندۀ خود لورن و برادر کوچکش رید جایگاهی به دست میآورد. اما اوضاع اینگونه پیش نرفت. . استیو وفاداری کامل میخواست؛ به لیسا فشار میآورد تا نام خانوادگیاش را به نامِ خانوادگی او تغییر دهد (لیسا آن را با یک خطپیوند اضافه میکرد؛ برنان-جابز) و اصرار میکند مادرش را برای شش ماه نبیند. طبق نوشتههای کتاب، لیسا مجبور بود هر شب ظرفها را با دست بشورد (استیو از تعمیر ماشین ظرفشویی خراب امتناع میکرد)، در اتاقی سرد بخوابد (استیو از تعمیر بخاری برقی امتناع میکرد) و پرستاری دمدست برای برادرش باشد. وقتی پدر و لورن او را دعوت کردند تا در یک عروسی مجلل در ناپا به آنها بپیوندد، هیجانزده شد. لیسا آن را نشان ورودش به جامعه دانست، جایی که «علناً عضوی از خانواده میشود! دختر، خواهر». اما وقتی آنها به اتاق هتل میرسند و لیسا شروع به عوضکردن لباس میکند، به او میگویند زحمت نکشد چرا که او در مراسم حضور نخواهد داشت؛ او را برای پرستاری برادر ناتنیاش برده بودند.
در یکی از عجیبترین صحنههای کتاب، وقتی هر سه در باغ نشستهاند، پدرش لورن را بغل میکند و با هم معاشقه میکنند. وقتی لیسا بلند میشود تا آنجا را ترک کند، استیو او را مجبور میکند بماند و تماشا کند، و به او میگوید: «داریم یه لحظۀ خانوادگی رو میگذرونیم» و «باید تلاش کنی که بخشی از این خانواده بشی». برای لیسا این صحنه بیشتر «یک نمایش» بود تا نمودی از شهوت افسارگسیخته؛ نمایشی که استیو با دوستدختر قبلیاش نیز بر او تحمیل کرده بود.
خلاصه اینکه شرححال لیسا با توصیفات پیشین از استیو و خانوادۀ جابز تقابلی آشکار دارد. لورن، ناخواهریها و نابرادریهای لیسا در بیانیهای به تایمز گفتهاند این کتاب «با خاطرات ما از آن دوران تفاوت اساسی دارد»، و «تصویر ارائهشده از جابز مطابق همسر و پدری که میشناختیم، نیست.».
پ.ن: جابز در ابتدای بارداری دوست دخترش(مادر لیسا) روی یکی از اولین پروژههای کامپیوتر شخصیاش کار میکرد و اسم آن را گذاشت: «اپل لیسا». اپل لیسا در واقع پدر سیستمعامل مکینتاش است. بعد از به دنیا آمدن لیسا و تصمیم استیو مبنی بر عدم قبول او، جابز در رسانهها میگفت که اسم پروژهاش ربطی به آن بچه ندارد. او میگفت لیسا کوتاه شده Local Integrated Systems Architecture است. اما بعدا که دوباره سرپرستی او را گرفت، به مطبوعات گفت: واضح است که اسم آن پروژه را از روی اسم دخترم الهام گرفته بود.
اولین نفری باشید که نظر می دهد.