ما الگویی را برای خودمان درست میکنیم، الگو یا طرحی که از مجموعهای از باورها تشکیل شده و ما این باورها را قطعی میپنداریم. این مجموعه میتواند شامل چنین گزارههایی باشد: «اتفاقات خوب برای آدمهای خوب پیش میآید» یا «بدشانسیهایم را پشت سر گذاشتهام و حالا نوبت اتفاقات خوب است». وقتی ناگهان مصیبتی از راه میرسد، یکی از چیزهایی که فرو میپاشد و نابود میشود همین الگو است؛ بهویژه اینکه دومین مصیبت هم از پی بیاید.
خیلی وقتها مردم میگویند «خب دیگر، از این به بعد اوضاع بهتر خواهد شد» اما اینطور نیست. اوضاع میتواند بدتر هم بشود و اغلب هم همین اتفاق میافتد.
همهٔ این خوشبینیها نسبت به زندگی بهکلی مزخرف است، حرفهایی از این قبیل که «اگر آدم خوبی هستید، اتفاقات خوب در انتظارتان است» یا اینکه «تلاش و کوشش در نهایت منجر به کامیابی خواهد شد». واقعیت اصلی زندگی این است که نمیدانیم چه پیشامدی، خوب یا بد، در انتظارمان است. چیزی که از نظر من کنار آمدن با آن واقعاً دشوار است. اگر چیز خوبی در انتظارمان باشد عالی است، اما همیشه این ترس وجود دارد که رخداد بدی در انتظارمان باشد.»
این جملات ترجمه قسمتی از کتاب Any Ordinary Day نوشته Sales, Leigh مجری مشهور شبکه A.B.C آمریکاست. گاردین چندی پیش در مورد کتاب مطلبی نوشته بود و سایت ترجمان هم آنرا ترجمه کرده بود.
دوست دارم بدانم تا چه حد با نگاه نویسنده کتاب موافقید؟ من خودم در طی این سی سال متوجه شدهام که جمله کلیشهای «بدشانسیهایم را پشت سر گذاشتهام و حالا نوبت اتفاقات خوب است» خیلی در زندگی کارایی ندارد. البته هنوز به جمله «اتفاقات خوب برای آدمهای خوب پیش میآید» باور دارم اما نمیدانم ۱۰ سال بعد هم این عبارت را قبول دارم یا نه…
پ.ن: در سال ۲۰۱۴ لی سیل بهتازگی دومین فرزندش را به دنیا آورده بود و دچار پارگی رحم شده بود؛ عارضهای که میتوانست برای مادر و فرزند مرگبار باشد. سیلز و پسر نوزادش جان سالم به در بردند، اما مشکلات مادر همچنان ادامه داشت. دستهای دنیل، فرزند بزرگ او که آن زمان دو ساله بود، رعشه گرفت که منجر به چند عمل جراحی شد و از سوی دیگر، رابطهٔ بیست ساله لی با همسرش فیل ویلیس به مشکل خورده بود. مدتی بعد هم از یکدیگر جدا شدند. و درست در همان روزها سیلز، هر شبِ غیرتعطیلِ هفته، گل سرسبد برنامههای شبکهٔ ای.بی.سی، دربارۀ مسائل جاری، یعنی برنامهٔ ساعت هفتونیم را اجرا میکرد. بخاطر همین هم تصمیم گرفت چنین کتابی بنویسد و نظر آدمهایی که بحرانی در زندگی رد کرده بودند را گردهم بیاورد.
این مطلب خلاصهای از این مقاله بود که خواندم و خوشم آمد: آیا بالاخره روزی همهچیز درست میشود؟ نه. با این واقعیت کنار بیایید!
اولین نفری باشید که نظر می دهد.