ساعت نزدیک هفت صبح است. مثل این چند سال آخر زودتر از همه اهالی خانه بلند میشوم. هرچقدر در جوانی زود بیدار شدن سخت بود، در پیری آسان است. تقویم میگوید که امروز ۱۶ آبان سال ۱۴۵۷ است. حالا ۹۰ سال سن دارم و سعی میکنم همچنان پیادهروی صبحگاهی را ترک نکنم. تهران این روزها بیشتر از قبل پیاده رو دارد. در زمان جوانیام کمتر میشد لذت پیاده روی را چشید. یا باید ولیعصر(حدفاصل ونک تا پارکوی) را انتخاب میکردیم یا بلوار کشاورز را. البته من بیشتر به باشگاه انقلاب پناه میبردم. حالا وضعیت بهتر شده.
قالیباف در این چند دههای که مدیریت شهر را برعهده دارد، به همراه سایر شرکایش در شورای شهر متوجه شده که باید خیابانها را به نفع عابران کم عرض کند. تجربه نشان داده که هرچقدر هم برای ماشینها خیابان بسازیم، بازهم ترافیک، امان شهر را میبرد. حالا همه جا شهر پیادهروهای درست و درمان دیده میشود که آدم را از ماشین سوق میدهد به بیرون.
خدا را شکر موتورها هم دیگر یادگرفتهاند از این گذرهای مخصوص ما پیادهها رد نشوند. شاید باورتان نشوند اما در اواخر دهه ۹۰ صده قبل، موتوریها در پیادهروهای اندک و باریک شهر جولان میدادند. انگار که این پیادهروها هم جزیی از خیابان بود و ما عابران با قساوت آنها را از چنگ وسایل نقلیه در آورده بودیم! حالا اما ماجرا فرق کرده.
در حین پیاده روی صبحگاهیام به دکه روزنامه فروشی محل رسیدم. روزنامهها دیگر مثل قدیم زیاد نیستند. کار و کاسبی خیلیهای شان بواسطه گسترش اینترنت رایگان جمع شده اما هنوز چندتایی از گردنکلفتها روی پیشخوان باقی ماندهاند. تیتر هفتهنامه «شهرنامه» که خودم از بانیان تاسیسش بودم، نظرم را جلب میکند: «آخرین ماشین بنزینسوز شهر به موزه شهرداری اهدا شد». یادش بخیر؛ ماشینهای بنزینی در زمان جوانیام، نقش بسزایی در زندگی ما داشتند. ساعتهای زیادی از زندگی ما در این ماشینها میگذشت. یا ترافیک بود یا دور دور یا گشت و گذار. حالا اما ماشینهای برقی و جدیدتر(مثل آنهایی که با فضولات انسانی جان میگیرند) شهر را پر کردهاند. از صدقه سر همین ماشینها هم هست که دیگر هوای تهران مثل سال های اوخر قرن قبل، سیاه و کثیف نیست.
در این سالها خیلی چیزها تغییر کرده است. قسمتهایی از تهران و تعداد قابل توجهی از همشهریانمان را در جریان فرونشست های اواخر سالهای منتهی به ۱۴۰۰ از دست دادهایم اما شکر خدا شهر مدرنتر و امنتری نسبت به قبل ساخته ایم. آری؛ در این سالها خیلی چیزها تغییر کرده است جز منش خوشبینانهمن.
این مطلب در شماره سوم دوهفتهنامه «شهرنامه» منتشر شده است.
اولین نفری باشید که نظر می دهد.