سایمون کریچلی، فیلسوف انگلیسی در کتاب «وقتی به فوتبال فکر میکنیم به چه فکر میکنیم»، فصلی را به «بلاهت» اختصاص داده و با صراحتی مثال زدنی مینویسد: « علاقه فراوانی که من به فوتبال دارم –درواقع خیلی از ما داریم- واقعا احمقانه است و بخشی از جذابیت بی حد و حصر این بازی هم ناشی از همین سرسپردگی خودخواسته ما به چیزی تا این حد ابلهانه است. حال بگذریم که چه حجم عظیمی از وقت ما را به خود اختصاص میدهد. ولی من هیچ چیز غلطی در ابله بودن نمیبینم.»
حرفهای کریچلی در روزهای نقل و انتقالات بازیکنان -چه در ایران و چه در اروپا- میتواند جالبتر از قبل به نظر برسد. این روزها خیلیها از خود میپرسند آیا واقعا فوتبال انقدر ارزش دارد که طرفداران یک فصل در سرما و گرما به ورزشگاه بروند، گلویشان را پاره بکنند و بعد بازیکنان مثل آب خوردن و با گرفتن رقمهای سرسامآور تیم را تنها بگذارند؟ آنهایی که دور از هواداری فوتبال هستند البته جواب روشنی دارند. آنها نه فقط در فصل نقل و انتقالات که همیشه میگویند: «پولش را یکی دیگر میبرد و حرص و جوشش را طرفداران میخورند.»
با این همه هواداران فوتبال همچنان به هوادرای خود ادامه میدهند. آنها عادت کردهاند که ستارههایشان را در تیمهای دیگر ببینند و با اینکه هربار قسمتی از قلبشان کنده میشود اما فصل که شروع میشود دوباره همه چیز را از نو آغاز میکنند. اساسا لذت فوتبال هم شاید به همین باشد. به اینکه تو یک هویت به نام تیم را دوست داشته باشی تا یک شخص مثل ستارههای فوتبال. این حقیقت اما نباید باعث شود که بازیکنان فوتبال نقش خود را در زیبایی فوتبال فراموش کنند. آنها قراردادهای خوبی میبندند، بسیار بیشتر از حقوق متوسط جامعه. حقوق بازیکنان طراز اول در بیشتر کشورها از حقوق متخصصین سایر حوزهها بسیار فراتر است و این مسوولیت آنها را بیشتر میکند. فوتبالیستها بر اساس معیارهای حرفهایگری حق دارند هر سال در تابستان برای گرفتن حقوق بیشتر، بازارگرمی کنند اما با شروع فصل باید نشان بدهند که ارزش قراردادهای آنچنانی را دارند. آیا آنها واقعا استحقاق آن رقمها را دارند؟
اولین نفری باشید که نظر می دهد.