در کنارم یک خانواده سه نفره نشسته بودند. پدر٬ مادر و دختر جوانی که هنوز دانشگاه نرفته بود. اینجا یکی از بهترین سالهای کنسرت شهر بود. شیکترین و جدیدترینش. دختر داشت با مادرش صحبت میکرد. آنقدر بلند حرف میزد که متاسفانه یا خوشبختانه لازم نبود گوشم را تیز کنیم. داشت میگفت من برای عروسی هم اینطوری موهایم را درست نمیکنم. اشارهاش به خانومهایی بود که تازه پا به سالن گذاشته بودند و داشتند در صندلیهای ردیف جلویی ما جاگیر میشدند.
این را که گفت سری چرخاندم و دیدم دخترک شاید حق داشت. اکثر خانومهای حاضر٬ یا حداقل٬ اکثر آنهایی که در چند ردیف جلوی ما نشسته بودند انگار همین حالا از سالن زیبایی بیرون آمده بودند. بعید میدانم آن پیچ و تاب را بتوانند خودشان در خانه با یک سشوار ساده در بیاورند.
با خودم فکر کردم که لابد تفریح خاصی ندارند که برای یک کنسرت ساده آنقدر وقت گذاشتهاند. بعد به خودم گفتم کسی که پول این کنسرتهای گران را میدهد که کم کم دارد میشود نفری یک میلیون تومن٬ و یک پول جدا هم داده برای براشینگ و رفتن به آرایشگاه بعید است که روزهای دیگر را بدون تفریح سپری کند.
داشتم فکر میکردم بعید است که خود خواننده و بچههای بند انقدر روی لباس و موهایشان کار کرده باشند که شنوندههایشان برای آن وقت گذاشتهاند.
دست خودم نبود٬ مثل همیشه قرار بود کنسرت با نیم ساعت تاخیر آغاز شود و مغز من چیز جدیدی برای حرف زدن با خودش پیدا کرده بود.
در همین فکرها بودم که دختر به پدر گفت: «حالا این خواننده چه شکلی هست اصلا؟ جوونه؟ خوشتیپه؟»
حرف عجیبی بود. فکر کن این همه پول بدهی بیایی کنسرت و بعد اصلا ندانی خواننده کیست. نمیدانم شاید هم مثل من دعوت بودند و بلیت نخریده بودند. ولی این جمله مرا برد به چندین سال پیش. کنسرت بابک جهانبخش بود در سالن کنسرت میلاد. وقتی خواننده که آن موقعها خیلی بیشتر از الان هم توی چشم بود به روی صحنه آمد٬ نسبتا تمامی حاضرین ردیف پشتی گفتند: «ئه! بابک جهانبخش اینه؟»
اولش فکر کردم شوخی میکنند ولی ظاهرا جدی بود. حس کردم شاید چیزی زدهاند. بعدها فهمیدم واقعا بعضیها چیزی میزنند. چون خیلی بعید است که این حجم بوی الکل داخل سالن ناشی از تمیزکاری و مواد شوینده باشد.
اولین نفری باشید که نظر می دهد.