تماشای Everybody Knows احتمالا نیاز به پیشنهاد من ندارد. هرکسی کمی به سینما علاقه داشته باشد، وقتی متوجه میشود فیلم جدید اصغر فرهادی بیرون آمده، دوست دارد آنرا تماشا کند. فرهادی حالا واقعا یک کارگردان بینالمللیست. نه بخاطر اینکه همه دنیا میشناسندش یا فیلمش ممکن است جایزه اسکار ببرد. بلکه بخاطر کار با یک تیم کاملا بینالمللی. وقتی فیلم تمام میشود و تیتراژ به نمایش در میآید، پیدا کردن اسمی ایرانی در سیاهه اسمهای اسپانیایی، کاری بسیار مشکل است. و خدا میداند چقدر مهم است ارتباط کارگردان با عوامل فیلم.
«همه میدانند» مثل دیگر فیلمهای فرهادی، سوالهای بسیاری در ذهن مخاطب ایجاد میکند. درامش کمی پرشورتر است و معمایی میشود. بازیهای خوب است و صحنهها شلوغ. دیگر خبر از لوکیشن آپارتمان تنها نیست. در صحنههای عروسی، دکوپاژ کمنظیر است. فیلمنامه هم هم پرکشش است و هم منطقی روایت میشود و چندباری شما را شگفتزده میکند. زوج اصلی فیلم بازهم مثل سایر فیلمهای فرهادی، باهمدیگر مشکل دارند. فیلم شما را وادار به قضاوت میکند و اتفاقا بعد هم نهیبی وجود ندارد که قضاوت شما اشتباه است، چون ماجرا را «همه میدانند».
کارگردان شهیر ایرانی اینبار تا اواخر فیلم، خیلی سعی نمیکند بیننده را در دوراهی یک ماجرای اخلاقی بگذارد. سوالها یکی پس از دیگری جواب داده میشوند اما در سکانسهای پایانی سوال مهم فیلم پرسیده میشود: «اگر بدانیم یکی از اعضای خانواده تبهکار است، باید موضوع را مسکوت بگذاریم یا او را لو بدهیم؟» فرهادی مثل سایر فیلمهایش جواب این پرسش را به روشنی نمیدهد اما سکانس پایانی که به جای فیدشدن به صفحه مشکی، به صفحهای سفید فید میشود احتمالا به مخاطب برای جواب دادن به این سوال سخت کمک میکند.
ولی من فرهادی درباره الی روبیشتر دوست داشتم. فرهادیای که فیلمش نظاممند بود.