دوستی دارم که بسیار محترم است. بسیار خیرخواه و صلحجو. از جمله مردان نیک روزگار است. اهل کتاب و فکر. مسوولیت اجتماعی برای خودش قائل است و یک شهروند واقعیست. آدم اهل قضاوتی نیست. یعنی مدام اصرار دارد که نباید آدمها را قضاوت کرد. همیشه به مسائل و پدیدههای پیرامونش، نگاهی باز دارد و سعی میکند سناریوهای مختلفی را برای بوجودآمدن این پدیدهها ردیف کند. از نظر او حتی گناهکارترین افراد هم حقی داشتهاند برای ارتکاب آن گناه و شاید اگر ماهم جای آنها بودیم همینکار را میکردیم. نظر من اما متفاوت است. من بین آدمهای خطاکارو آدمهای بدذات خطاکار فرق قائلم. همه ما خطا میکنیم اما بعضیها خطا کردنشان غیرارادی نیست. کاملا ارادی است. انسانها – دستکم از نظر من- همه مثل هم نیستند. برخی سادهلوحند، برخی زرنگ. برخی خوشذات و برخی بدذات. کاری به نسبت و کمیت ندارم اما بنظرم برای آدم بدذات نمیشود دل سوزاند. و بدتر از آن، اینکه بگوییم «اگر ما هم جای فلانی بودیم همینکار را میکردیم». اگر مراد ما از «همینکار»، امری مذموم و ناپسندیده است، دیگر اینکه ما آن را انجام میدادیم یا نه محلی از اعراب ندارد. کار بد، کار بد است حتی اگر مرتکبکنندهاش خودمان باشیم.
اولین نفری باشید که نظر می دهد.