ماجرای زلاتان، جامعه سوئد و البته رویای آمریکایی

از اونجایی که جدیدا زدم تو کار فیلم‌ها و سریال‌های غیر آمریکایی، این هفته نشستم و مینی‌سریال «شن‌های روان» یا Quicksand رو تماشا کردم؛ یک سریال جنایی و راز‌آلود درجه‌یک. ساخت کشور سوئد با بازی‌ها و کارگردانی خوب و صدالبته یک فیلم‌نامه محشر. یکی از حسن‌های تماشای فیلم‌های غیرآمریکایی آشنایی با زندگی و فرهنگ سایر کشورهاست. مثلا در حالی که خیلی از ایرانی‌ها در سال‌های گذشته کشور سوئد را برای زندگی انتخاب کردن، در این فیلم نشون داده می‌شه که خود جوانان سوئدی تا چقدر شیفته زندگی در لندن یا نیویورک هستن. سریال البته سری هم می‌زنه به ماجرای داغ این روزهای اروپا یعنی مشکلات جامعه سنتی و راست‌گرای کشورهایی مثل سوئد با مهاجرین تازه شهروند شده سال‌های اخیر. در میانه سریال، سمیر که پسری نخبه اما مهاجره و به دروغ مجبور شده بگه پدر و مادرش وکیل و دکترن(در حالی که راننده تاکسی و دستیار پرستارند)، رو می‌کنه به یکی از بازیگران اصلی سریال -که بهش میگه چرا زودتر پیشینه‌ات رو نگفتی و این موضوع اتفاقا توجهات بیشتری رو به سوی تو جلب می‌کرد- و داد می‌زنه: «تو اصلا متوجه نیستی. این شوهای آیدلز و ایکس‌فکتور و هرکوفتی که اسمش هست رو ببین. بعد متوجه می‌شی نصف قضیه مربوط به گذشته آدماست. اگه فقط یه ذره بیشتر به مهاجرا اهمیت می‌دادیم و اونا یه ذره بیشتر سوئدی محسوب می‌شدن، اون موقع رویای آمریکایی بیشتر در دسترس بود. شما همتون رویای آمریکایی رو دوست دارید ولی همتون زلاتان رو هم دوست دارید! لعنتی شما همتون عاشق زلاتانید. قضیه وقتی جالب‌تر میشه که زلاتان می‌گه من هیچوقت حتی یه کتاب هم نخوندم یا دخترا نمیتونن فوتبال بازی کنن! خب این درست مثل مساله مهاجراست. اون زن‌ستیز و بی‌سواده ولی بازم شما دوستش دارید. چون خوب بلدید از همه چی چشم پوشی کنید.»

اولین نفری باشید که نظر می دهد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *