یکی از داستانهایی که در دوران کودکی از مادربزرگم شنیدم و هنوز خاطرم هست به صورت خلاصه این است:
روزی شخصی مسئول دستشویی مسجدی میشود. او بر میدارد و سه آفتابه موجود در مستراح را رنگ میکند. هرکدام یک رنگ. و هروقت رهگذری میخواسته از دستشویی استفاده کند، به او دیکته می کرد که کدام رنگ را بردارد. مثلا اگر کسی آفتابه رنگ قرمز را بر میداشت به او میگفت این را برندار و مثلا زرد را بردار. یکبار کسی از او میپرسد «مگر فرقی دارد با کدام آفتابه به مستراح بروم؟ هر سه آنها که یککار را میکنند.»
جواب مسئول دستشویی(!) جالب بود: «اگر فرقی نمیکند پس من اینجا چهکارهام؟»
درواقع او با اینکار میخواسته شغلش و خودش به رسمیت شناخته شوند. اینطور نباشد که کسی متوجه تغییر مدیریت دستشویی نشود. بالاخره همه باید متوجه حضور او و وظیفه خطیرش بشوند.
متاسفانه خیلیها با همچین دیدی به شغلشان نگاه میکنند و فکر میکنند حتما باید کاری کنند که به چشم بیایند و بعضا چرخ را از نو اختراع کنند. اما آرنه اسلوت از این دسته نبود. بله تغییراتی در تیم داد ولی نه آنقدر که بگوییم این یک لیورپول کاملا متفاوت با لیورپول یورگن کلوپ است. حتی یک بازیکن را تغییر نداد. یک تغییر افراطی در تیم نداد.
مثلا گگنپرسینگ را از تیم نگرفت ولی شدت آن را کم کرد. به صلاح دستور داد کمتر در کارهای دفاعی شرکت کند. به جای یک هافبک وسط از دو هافبک دفاعی استفاده کرد ولی خب اکثر با رفتن مکآلیستر به خط جلو، سبک بازی تیم میشد شبیه به همان قبلی. گیرم که با تغییراتی کوچک نسبت به تیم قبلی.
اسلوت غرورش را کنار گذاشت و پروسه انتقال را به خوبی پشتسر گذاشت. شاید فصل بعد تیم دیگری بسازد ولی در اولین فصل سعی کرد ثبات تیم را حفظ کند. این البته به رابطه خوب او با کلوپ هم بر میگشت. آنها در تابستان بسیار باهم صحبت کردند و اسلوت رمز و راز تیم را به خوبی درک کرد. هنوز در محل تمرین تیم زمینهای پدلی دیده میشود که زمانی کلوپ تعبیه کرده بود. هنوز سایه کلوپ در تیم دیده میشود و حتی خود اسلوت در اولین حرفهایش بعد از قهرمانی سعی کرد یاد او را زنده کند.
میراثهای بزرگ فقط وقتی از بین میروند که وارثان بعد از مرگ نفر اصلی خاندان، به جان هم میافتند. میراث کلوپ اما از این گزند در امان بود.
اولین نفری باشید که نظر می دهد.