اولین جامجهانیای که در خاطر دارم، جامجهانی ۱۹۹۸ فرانسه است. تازه ۱۰ سالم شده بود و به دلیل صعود ایران به جامجهانی بعد از چند دهه، حتی در خانواده غیرفوتبالی ما هم همه از فوتبال میگفتند. ایران باید در اولین بازی خود در جام به مصاف یوگوسلاوی میرفت. آن روزها(خرداد سال ۷۷) ایران حال و هوای دیگری داشت. نشاط به معنای واقعی کلمه در خیابانهای تهران دیده میشد. از هفتهها قبل در رادیو و تلویزیون میشنیدم که میگویند در بازی اول باید مواظب شوتهای سینیشا میهایلوویچ باشیم. آن سالها نه لیگ ایتالیا پخش میشد و نه اینترنتی وجود داشت. نسبتا هرچه گزارشگر و مجری تلویزیون میگفتند برای ما تبدیل میشد به فکت مسلم. ایران در بازی اول، نمایش پرشوری ارائه داد و تا دقیقا ۷۰ بازی هم داشت به امتیاز میرسید. ما حتی میتوانستیم دروازه یوگوسلاوها را باز کنیم اما یک خطای بیرون ۱۸ کار را برای ما تمام کرد. سینیشا با یک شوت محکم، نشان داد چرا باید از شوتهایش میترسیدیم. با اینکه هنوز هم خیلیها معتقدند اگر آن روز عابدزاده مصدوم نشده بود، ما آن گل را نمیخوردیم اما مساله این است که شوت های میهایلوویچ واقعا برقآسا بودند. سینیشا آن روزها در سمپدوریا بازی میکرد که خیلی در ایران هواداری نداشت(هنوز هم ندارد اما به لطف اینترنت و پخش مستقیم بازیهای دستکم باشگاهی شناخته شده است). اما از آن روز در ذهن همه ایرانیها باقی ماند. از آن جام شاید سهچیز یاد همه مانده است: ۱- شوت میهایلوویچ و اینکه آیا نکیسا مقصر بود یا نه؟ ۲-پیروزی برابر آمریکا و به خصوص ضربه سر استیلی و شادی گل گریهدارش و ۳- باخت به آلمان و آن شادی گل عجیب کلینزمن با تور دروازه ما.
حالا ۲۱ سال بعد از آن روزها، میهایلوویچ که با هدایت فیورنتینا، میلان و سمپدوریا برای خودش آوازهای در ایتالیا به هم زده، سرطان خون گرفته. سرطانی که انگار چند صباحی است که افتاده به جان فوتبالیستهای دوستداشتنی سابق. ابتدا لوییز انریکه، سرمربی اسپانیا اعلام کرد به دلایل شخصی-شما بخوانید سرطان خون- دیگر نمی خواهد در دنیای مربیگری باشد و حالا میهایلوویچ که به تازگی هدایت بولونیا را برعهده گرفته. او ابتدای هفته از سمتش در این باشگاه استعفا داد و خیلی شفاف دلیل این تصمیمش را توضیح داد: «من سرطان خون دارم. ترسی از مریضی ندارم و به آن احترام میگذارم. میخواهم با آن مقابله کنم، و با سینه ای ستبر، با بیماری چشم در چشم شوم؛ کاری که همیشه کردهام. شاید همه تصور میکردید آخرین نفری که فکرش را میکردید مریض شود، من بودم. قوی هستم و میخواهم با این بیماری مبارزه کنم.»
میهایلوویچ که چندی پیش پدرش را هم به دلیل داشتن سرطان از دست داده بود، حالا باید به جای مبارزه با رقبای بولونیا، با سرطانش بجنگد. استعفای او البته مورد پذیرش سران باشگاه قرار نگرفته و آنها در اقدامی قابل توجه گفتهاند با وجود این بیماری هم تمایل دارند تیمشان را همچنان سینیشا هدایت کند.
حالا باید دید تصمیم مردی که هیچ دیوار دفاعیای نمیتوانست او را از هدفش منصرف کند، چه خواهد بود؟ آیا انقدر تمرکز دارد که بتواند بولونیا را هدایت کند؟ آیا اصلا در این شرایط فوتبال برایش آنقدر مهم است که خود را با آن مشغول کند؟ همه اینها در روزهای آینده مشخص میشود اما چیزی که مهم است سلامتی هافبکی است که گرچه دفاعی بود اما پاسها و قدرت گلزنیاش حرف نداشت. او در کنار پیرلو با ۲۸ گل مستقیم از روی ضربه کاشته، رکوردار این آیتم در سریآ است و حالا باید با مبارزه با سرطان خونش، رکورد دیگری را خلق کند.
اولین نفری باشید که نظر می دهد.