رنج، فوتبال، آلبر کامو و پیشنهاد تئاتر!

«رنجش آنقدر طولانی شد که اطرافیانش به آن عادت کردند و از یاد بردند که او سخت در عذاب است.»

 

این جمله‌ به نظر من عمیق «آلبر کامو» نویسنده معروف الجزایری-فرانسوی شاید خیلی وقت‌ها در مورد خودمان یا اطرافیان‌مان کاربرد داشته باشد؛ خیلی وقت‌ها رنج خودمان یا دیگران آنقدر طولانی می‌شود که به اشتباه فکر می‌کنیم تمام شده و این دردناک است.

 

کامو که مفهوم رنج در بیشتر آثارش پررنگ است هم روزنامه‌نگار بود هم نویسنده هم فیلسوف و البته هم فوتبالیست!

 

شاید اگر سل نمی‌گرفت روزی در لوشامپیونه هم به میدان می‌رفت. مواجه او که بیشتر آثارش در مورد پوچی و نیستی است با فوتبال جالب بنظر می‌رسد. بخصوص که او دروازه‌بان بود و فوتبال را از زاویه‌ای متفاوت می‌دید. اصلا حضور او در دروازه برای برخی نشانه‌های فلسفی دارد که نشان می‌دهد تا چه حد پست دروازه‌بانی متفاوت از سایر پست‌های فوتبال است.

 

مثلا پاتریک مک‌کارتی، نویسندۀ کتاب «کامو: بیگانه»، بُعد دلاورانۀ دروازه‌بانی را که شخصیتی داوطلب‌طور و بیگانه با سایرین را می‌طلبد دلیل قرار گیری کامو درون دروازه دانسته و گفته چون این پست کمتر جزیی از تیم به حساب می‌آید برای نویسنده فرانسوی جذاب بوده. اما روژه گرنیه، نویسنده و روزنامه‌نگار فرانسوی دلیل دیگری دارد: «شاید چون دروازه آدم را یاد صحنه تئاتر می‌اندازد و دروازه‌بان توی آن احساس می‌کند که مثل هنرپیشه است.»

 

دلایل دیگری هم وجود دارند که کمی مضحک بنظر می‌رسند اما شاید عاری از حقیقت نباشند. ادواردو گالئانو، نویسنده اروگوئه‌ای گفته کامو نمی‌خواسته کفش‌هایش خراب شود، برای همین دروازه‌بان شد تا زیاد ندود. هربرت لوتمن، نویسندۀ بیوگرافی آلبر کامو هم نوشته که او در بچگی آنقدر نحیف و کوچک بوده که هم‌تیمی‌هایش برای محافظت، او را درون دروازه می‌گذاشتند.

 

خود کامو که بعدا جایزه نوبل ادبیات را می‌برد یکبار در مورد دروازه‌بانی گفته بود: «یاد گرفتم که توپ هرگز آن‌طور که انتظارش را دارید نمی‌آید. این به من در زندگی کمک زیادی کرد.»

 

کامو البته یک جمله بسیار جالب هم دارد که دیگر بعید است در فوتبال این دوره و زمانه کاربرد داشته باشد و احتمالا اگر او می‌دانست فوتبالیست‌ها قرار است در قرن بیست و یکم چه شکلی شوند هرگز آن را بر زبان نمی‌آورد: «همه آنچه را که در مورد اخلاق و تعهدات می‌دانم، مدیون فوتبال هستم.»

 

در انتهای مطلب بدم نمی‌آید دوباره به ماجرای رنج برسم و نوشته جذاب دیگری از کامو؛ اینبار در کتاب «یادداشت‌ها»: وقتی انسان آموخت که چگونه با رنج‌هایش تنها بماند و چگونه بر اشتیاقش به گریز چیره شود، آن وقت چیز زیادی نمانده که یاد نگرفته باشد…

 

پ.ن: این یادداشت را به مناسبت روی صحنه رفتن تئاتر «سوتفاهم» اثر آلبرکامو در سالن بوتیک تئاتر ایران نوشتم. نمایش جالبی است. اگر دوست داشتید از تیوال بلیتش را بخرید و ببینید.

اولین نفری باشید که نظر می دهد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *