به انگلیسی و البته با تعجب داشت به پیشخدمت میگفت: «برگر ایتالیایی چیه دیگه؟». بعد که پیشخدمت توضیحی داد که مثلا پیاز روی برگرش اینجوریه یا اونجوری، زیر لب داشت میگفت ما اصلا همچین چیزی در ایتالیا نداریم.
خیلی دوست داشتم بهش بگم نظرش در مورد پیتزاهای داخل ایران چیه. یا حتی بهش بگم در رستورانهای تهران یه چیزی هست به نام «پلو شیرازی» که ما خودمون تو شیراز نداریم. ولی خب چطور باید بحث رو باهاش باز میکردم؟
وقتی پیشخدمت رفت٬ همراه ایرانیش که بسیار خوشمشرب بود سر صحبت رو باز کرد. مصاحبه یکسال پیش با تاج٬ هنوز که هنوزه برای مردم واکنشبرانگیزه و تا منو میبینن یاد اون شب میفتن.
اسمش مسعود بود و ساکن دوبی. ظاهرا اونجا اکثر فوتبالها رو از برنامه ما میدید. لطف زیادی به من داشت که شرمنده شدم و داشت میگفت اون شب چقدر مودب جواب رییس فدراسیون رو دادی. راستش رو بخواید کلماتی که در مورد رییس فدراسیون میگفت اما مودبانه نبود و سانسورش کردم. ولی مساله اینه که همین مکالمه باعث شد تا سر صحبت با اون آقای نسبتا جوان ایتالیایی باز بشه.
مسعود منو بهش معرفی کرد و من سریع نظرش رو در مورد پیتزاهای ایران پرسیدم. بخصوص که در یکی از رستورانهایی نشسته بودیم که به پیتزاش معروف بود. خندید و با اون حرکات دست معروف ایتالیاییها گفت این که شما می خورید اصلا ربطی به اونکه ما تو ایتالیا داریم نداره. بعد بحث رو کشید به سس گفت و چرا شما رو همه چی انقدر سس میزنید.
من که میدونستم دیگه چی ممکنه سر حرف بیارتش٬ بحث رو کشوندم به نصف کردن اسپاگتی. کاری که خودم هم انجام نمیدم و میدونم حرص ایتالیاییها رو در میاره. دقیقا هم همینطور بود. جوابش تو مایههای این بود که سر جدتون اینکارو نکنید.
فهمیدم ساکن شهر میلانه. طرفدار اینتر بود. میگفت بچه که بوده خونشون ۳۰ کیلومتر با ورزشگاه سنسیرو فاصله داشته و اون هر یکشنبه ۳۰ کیلومتر با دوچرخه رکاب میزده تا بازیهای تیمش رو ببینه. میگفت قدیم که همه فوتبالها یکشنبه انجام میشده خیلی بهتر بوده و تلویزیونها باعث شدن تا حالا از جمعه تا دوشنبه بازی باشه.
ازش پرسیدم تا حالا تو «کوروا نورد» نشسته؟ چشاش برق زد. کوروا نورد در واقع جایگاه طرفدارهای تیفوسی اینتره و مشخص بود این دوستمون کلی اونجا خاطره داره.
برام جالب بود که وقتی از ورزشگاه اینتر میگه٬ بیشتر با اسم سنسیرو صداش میزنه. تو ایران وقتی ما اینتر بازی داره و تو برنامه میگیم «سن سیرو» همیشه تعدادی هوادار اینتری هستن که با طعنه و کنایه بگن: «بابا شما هیچی نمیدونید؛ وقتی اینتر بازی داره باید به این ورزشگاه بگی جوزپه مهآتزا».
همین رو ازش پرسیدم. گفتم تو ایتالیا هم انقدر حساسیت هست؟ جوابش جالب بود. انگار اصلا همچین چیزی نشنیده بود. برام توضیح داد اسم منطقهای که ورزشگاه ساخته شده سنسیرو هست و اسم خود ورزشگاه «جوزپه مهآتزا».
گفت اصلا حساسیتی وجود نداره و ما خودمون هم بیشتر میگیم سنسیرو.
مرد ایتالیایی که مطابق کلیشههای ذهنی اکثرمون واقعا خوشتیپ و گرم بود٬ از ایران زن گرفته بود. یه پسرم داشتن که خب بیشتر میخورد ایتالیایی باشه تا ایرانی. حالا دیگه نوبت این بود که کمی بحث رو از فوتبال دور کنیم. نمیدونم کلا آدم خوشمشربی بود یا با من حال کرده بود. هرچی بود بحث کشیده شد به زنای ایرانی. میگفت زنای ایرانی خیلی هزینه دارن. کف دستشون سوراخه و پول توش نمیمونه. یه دفعه به فارسی گفت: «همش پول پول پول پول». داشت با شوخی و خنده میگفت. همسرش هم میخندید ولی خب فکر کنم واقعا دلش خون بود.
منم برای اینکه اصطلاحا دنده بدم به حرفش، گفتم میدونی که فردا تو تقویم روز زن و مادره. گفت آره آره میدونم. میدونی چیه؟ شما تو ایران صدتا روز دارید. برای همه هم باید کادو گرفت. شب یلدا٬ روز مادر٬ روز مادر به تقویمهای دیگه. کریمس٬ سال نو٬ نوروز. داغ دلش رو انگار تازه کرده بودم.
آخرهای شب بود و خیلی دوست داشتم یه سوالم در مورد رابطه جنوب و شمال ایتالیا بپرسم. بهش گفتم هنوز مثل قدیم بین مردم شمال و جنوب تو ایتالیا درگیری و نزاع هست. گفت این بحثها برای سه دهه پیش بود. الان خیلی کم شده. گفتش پدر خودش اهل جنوب بود و مادرش اهل میلان. همین باعث شده بود تا پدر مامانش و پدر باباش باهم همش تو دعوا و نخوان همدیگه رو ببینن.
میگفت ولی این روزها دیگه خبری از این چیزها نیست ولی با این همه و با اینکه خودش ساکن میلان بود اعتقاد داشت میلانیها خودشون رو میگیرن و نگاه بالا به پایین دارن. خیلی هم خوب اداشون رو در اورد که انگار از دماغ فیل افتادن.
خلاصه آخرش کمی در مورد ستارههای ایتالیا در دهه نود صحبت کردیم. من از توتی گفتم و اون از ویری. بعدم هر دو شروع کردیم به ستایش از رونالدوی اوریجینال.
اولین نفری باشید که نظر می دهد.